ماه شبم چی شده؟

سلام اهورای عزیزم خیلی دلم پره بگو چیکار کنم؟

دلم فقط از عزیز ترینم گرفته اونیکه به من از همه نزدیکتر چرا هر روز به دلم زخم تازه ای میزنه؟

اهورا جونم چرا من باید اشک بریزم اصلا چرا ما زنها نیاز به توجه داریم و نمیتونیم نامهربونی کنیم؟ چرا ما رو اینقدر مهربون آفریدی؟ 

چرا همیشه باید تو خودم و با صدای ریز گریه کنم فکر کنم چون هنوز نیمچه غروری واسم مونده اهورای عزیزم اشکالی نداره من هیچ شکایتی ندارم و خیلی دوستت دارم فقط تو با من باش دیگه هیچی نمیخوام هر کی هر کاری میخواد با این دل شکستم بکنه دله من هنوزم جا داره تا لحظه ی مرگم 

فقط برای دیدن تو لحظه شماری میکنم دیگه بقیه چیزها مهم نیستن اهورای عزیزم خیلی خیلی دوستت دارم کمکم کن تا بتونم تحمل کنم و صبوری کنم اهورا مزدای عزیزم 

دوسش دارم و میدونم که دوسم داره اما چرا با هم درگیریم؟ کمکمون کن نمخوام اذیتش کنم نمیخوام اشک تو چشماش ببینم نمیخوام ناراحتش کنم مهم نیست اگه من خوب نفس نکشم مبخوام که اون سالم باشه و شاد مهم نیست که بدنم یخ کنه و کسی نباشه که توی بغلش گرم بشم فقط واسه اون همشه یه پناهگاه باشه مهم نیست که یه بغض همیشگی داشته باشم فقط نمیخوام اب تو دلش بلرزه